مقاله نقش کشورهای منطقه و فرا منطقه در جنگ 8 ساله ایران و عراق با فرمت word شامل 47 صفحه
به تدریج و در طول هشت سالی که جنگ ایران و عراق در جریان بود، بیشتر کشورهای عربی به طور مستقیم یا غیر مستقیم، هم بر آن تأثیر گذاشتند و هم از آن تأثیر پذیرفتند. در این میان، شیخ نشین های خلیج فارس بیشترین اثرگذاری و اثرپذیری را داشتند، به طوری که حتی این جنگ در رسانه های گروهی و محافل دانشگاهی از جنگ ایران و عراق به جنگ خلیج فارس تغییر نام پیدا کرد. در میان کشورهای عرب، اردن نخستین کشوری بود که از اولین روزهای جنگ، به طور رسمی، حمایت خود را از عراق اعلام کرد. همچنین، کشورهای کویت، عربستان، بحرین، قطر، عمان، امارات متحده عربی، مصر، مراکش، تونس و یمن شمالی نیز در طول جنگ تحمیلی عراق را مورد حمایت قرار دادند.
تلاشهای صدام حسین برای تحریک احساسات ناسیونالیستی اعراب در جنگ با ایران از یکسو و پشتیبانی بیشتر کشورهای عربی از عراق از سوی دیگر، این پرسش را مطرح می کند که ناسیونالیسم عربی تا چه حدی بر جنگ ایران و عراق تأثیر داشته است ؟
پاسخ بدین پرسش با توجه به پیچیدگیهای خاص جنگ ایران و عراق، آن قدر ساده نیست که با پشتوانه مطالعاتی سطحی به دست آید. در واقع، این کار به انجام بررسیهای دقیق، ریزبینانه و فارغ از پیش فرضها و پیش انگاره های ارزشی و ایدئولوژیک نیاز دارد. در غیر این صورت، آنچه به دست خواهد آمد، چیزی جز پاسخی ساده انگارانه و البته، غیر علمی نخواهد بود. در این نوشتار، نگارنده با در نظر گرفتن تمامی موارد یاد شده در پی آزمون فرضیه زیر است :
ناسیونالیسم عربی در جنگ ایران و عراق، نیروی مؤثری برای غلبه عراق بر ایران نبود، بلکه بیشتر به عنوان نیرویی ممانعت کننده از پیروزی ایران بر عراق به منزله کشوری متشکل از اکثریت قومی عرب عمل کرد و نقش آن به دلایل زیر فراتر از آنچه گفته شد ، نمی رود :
1) تقدم اولویتهای مربوط به منافع ملی بر منافع امت عرب در نزد رهبران کشورهای عربی؛
2) وجود رقابت میان عراق، سوریه، مصر و عربستان برای کسب موقعیت برتر در جهان عرب؛
3) عدم اعتماد کشورهای عربی به این که صدام در نبرد با ایران به دنبال تحقق آرمانها و ایده آلهای اعراب است؛
4) مسلمان بودن دو طرف متخاصم که استفاده از عنصر ناسیونالیسم عربی را محدود می کرد؛
5) تجربیات فراموش نشده اعراب از پان عربیسم در دوران جمال عبدالناصر که صدمات زیادی را به منافع اعراب وارد کرده بود.
این نوشتار در راستای آزمون فرضیه مزبور به بررسی مباحث زیر می پردازد :
الف) انگیزه های صدام از توسل به ناسیونالیسم عربی در جنگ با ایران؛
ب) نوع نگاه کشورهای عرب نسبت به جنگ ایران و عراق؛ و
ج) عوامل مؤثر بر ظرفیت اثرگذاری ناسیونالیسم عربی.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 21
بحران آمریکا
بحران اخیر موسسات مالی آمریکا از نظر ابعاد بزرگترین بحران مالی تاریخ بشریت است. ممکن است نتایج این بحران به بدی بحران مشابه سال 1929 آمریکا نباشد، اما این بحران به احتمال بسیار آمریکا را به رکود اقتصادی خواهد کشاند.
برای درک ابعاد این بحران کافی است که فقط به ابعاد داراییهای شرکتهایی که دچار تنگنا شدند توجه کنید: شرکت لمان برادرز بیش از 600میلیارد دلار بدهی درتراز حساب خود دارد و برای ممانعت از گسترش بحران این شرکت به بقیه بازار (و حتی بعد از اعلام ورشکستگی این شرکت)، این شرکت (با پشتیبانی فدرال رزرو) به میزان 138میلیارد دلار از شرکت جیپی مورگان قرض گرفته است.
شرکت دیگر AIG است که به مراتب بزرگتر از لمان برادرز است و در حقیقت بزرگترین شرکت بیمه آمریکاست. یا دو شرکتی فانیمی فردی مک سرمایهای بالغ بر 5000میلیارد دلار درتراز خود دارند که به مشکل برخوردهاند و دولت فدرال به کمک آنها رفته است. سوال این است که ریشه این بحران چیست؟ و این بحران چگونه شروع شده است؟ نکته اول: یکی از مهمترین وظایف دولت همان گونه که در این یادداشت شرح دادهام به حداقل رساندن نوسانات اقتصادی است. واقعیت این است که اقتصاد کلان یک مملکت به آرامیرشد نمیکند. گاهی با رکود مواجه میشود و گاهی با رشد بسیار سریع. نه رکود خوب است و نه رشد سریعتر از روند درازمدت. وقتی کشوری در حالت رکود است (یعنی تولید ناخالص داخلی کمتر از روند درازمدت آن است) دولت آن کشور یا مخارج خود را افزایش و یا مالیاتها را کاهش میدهد. بانک مرکزی آن کشور از سوی دیگر ممکن است نرخ بهره را کاهش دهد.
نکته دوم: نرخ بهره در حقیقت قیمت وام دریافتی از بانکها است. اگر نرخ بهره کاهش یابد وام گرفتن ارزانتر میشود. به همین دلیل وقتی نرخ بهره کاهش مییابد مردم بیشتر وام میگیرند و با آن سرمایهگذاری میکنند. یکی از بزرگترین شکلهای سرمایهگذاری در آمریکا هم سرمایهگذاری در خرید و ساخت مسکن است.
نکته سوم: اکثریت قریب به اتفاق آمریکاییها هنگام خرید خانه وام میگیرند. ارزش وام خانه هم گاهی تا 95درصد ارزش خانه است. مثلا برای خرید خانه 500هزار دلاری به بیش از 25هزار دلار آورده نیاز نیست و بقیه ارزش خانه، وام است.
(البته اگر آورده بالاتر باشد نرخ بهره بانکی اعمال شده کاهش مییابد و ... )
نکته چهارم: وقتی که فرد وام گیرنده به هر دلیل قادر به پرداخت اقساط خرید خانه نیست، بانک وامدهنده خانه وی را تصاحب میکند.
نکته پنجم: نرخ بهره دریافتی توسط مشتری به اعتبار وی بستگی دارد. هر چه اعتبار کمتر باشد نرخ بهره دریافتی بیشتر است.
نکته ششم: وقتی نرخ بهره افزایش یابد احتمال بازپرداخت اقساط وام کاهش مییابد و احتمال مصادره خانه به وسیله بانک افزایش مییابد.
داستان بحران اقتصادی آمریکا از سپتامبر 2001 شروع میشود. بعد از حمله به برجهای تجارت جهانی و به دلیل اینکه به ناگهان شوک عظیمی(روانی و ناشی از عدم اطمینان به آینده) به بازارهای مالی وارد شده بود وترس ناشی از رکودی که ممکن بود به همین دلیل عدم اطمینان از شرایط بازار ایجاد شود، دولت آمریکا و بانک مرکزی (فدرال رزرو) این کشور وارد عمل شدند.
در سال 2001 فدرال رزرو نرخ بهره (بین بانکی) را کاهش داد به طوری که نرخ بهره از حدود 6درصد در مدت کوتاهی به یکدرصد کاهش یافت. از نرخ بهره بازار به تبع این کاهش به صورت کم سابقهای کاسته شد و (چون بهای وام کاهش یافت) تقاضا برای وام (مخصوصا برای خرید خانه)افزایش پیدا کرد. در نتیجه، تقاضا برای خرید مسکن در آمریکا افزایش یافت. از سوی دیگر عرضه مسکن نمیتواند سریعا افزایش یابد(برای افزایش عرضه به زمان نیاز است که به این موضوع برمیگردیم). افزایش تقاضا (و عدم واکنش سریع عرضه) باعث افزایش قیمت مسکن در آمریکا شد.
وقتی قیمت خانه در حال افزایش است بانک اعتباردهنده نگران بازپرداخت اقساط وام توسط خریدار خانه نیست. دلیل آن هم ساده است: اگر خریدار خانه به هر دلیل قادر به پرداخت اقساط خرید خانه نباشد خود خریدار خانه را به قیمت بالاتر میفروشد و یا بانک وامدهنده خانه وی را تصاحب میکند (و عملا کسی ضرر نمیکند، نه بانک و نه مشتری). اهمیتی هم ندارد که مشتری بانک با اعتبار باشد یا کم اعتبار. به همین دلیل و از سال 2003 تا 2005 بانکهای آمریکا با شرایط بسیار آسانی اقدام به وام دادن کردند. به ویژه آن افراد کم اعتباری که در شرایط عادی قادر به دریافت وام نبودند قادر به دریافت وام شدند. (بازار وام به افراد کم اعتبار اصطلاحا Subprime Market) نامیده میشود. بانکها هم با خوشحالی به این افراد وام میپرداختند.
وقتی قیمت خانه شروع به افزایش میکند، علاوه بر خریدار معمولی مسکن، تقاضای سوداگرانه برای مسکن نیز افزایش مییابد. همین اتفاق و در سالهای فوق الذکر در آمریکا افتاد. خریدارانی از چهار گوشه جهان (از برزیل، ژاپن، نروژ و ...) و به امید فروش مسکن به قیمت بالاتر اقدام به خرید خانه کردند که همین باعث افزایش بیشتر تقاضا و افزایش بیشتر قیمت مسکن میشود (شبیه یک بازخورد مثبت عمل میکند).
در آمریکا چند نوع موسسه مالی وجود دارد: بانکهای سپردهگذاری (شبیه بانک سر کوچه) که مردم در آن حسابهای پس انداز باز میکنند و بانکهای سرمایهگذاری مانند لمان برادرز. در آمریکا وقتی شما وامیمیگیرید، بانک سپردهگذاری سر کوچه شما، این وامها را به صورت بستهای در میآورد و آن را به بانکهای سرمایهگذاری میفروشد. موسساتی مانند فردی مک و فانی میهم این وامها را تضمین میکنند.
برگردیم به اصل داستان: گفتیم که نرخ بهره کاهش پیدا کرد، تقاضا برای مسکن افزایش یافت و قیمت خانه هم افزایش مییافت. افزایش قیمت به تدریج و با کمیتاخیر عرضه مسکن را در آمریکا افزایش داد. ساخت و ساز مسکن به تدریج به حدی افزایش یافت که به تدریج از تقاضا برای مسکن بیشتر شد (سال 2006). و در نتیجه انبوهی از خانههای ساخته شده بدون تقاضا ماند(از این قسمت داستان که مردم به هنگام کاهش تقاضا و قیمت در برابر کاهش قیمت مقاومت میکنند و آن را تا میتوانند نگه میدارند میگذریم. همین امر باعث تشدید بحران شد. توجه کنید که نگه داشتن خانه خالی در آمریکا بسیار پرهزینه است.). به محض آنکه اکثریت آدمهای در بازار متوجه این نکته شوند که خانه در حال کاهش است حباب قیمت خانه میترکد واین دقیقا همان چیزی است که در سال گذشته و هماکنون در آمریکا در جریان است.
حال زمانی را در نظر بگیرید که قیمتها شروع به کاهش میکنند. مثلا فرض کنید که کسی خانه ای 500هزار دلاری خریده است، که 475000 دلار آن وام دریافتی از بانک است. پس از پرداخت چند قسط (مثلا 2500 دلار در ماه)، قیمت خانه اش ناگهان به کمتر از 350هزار دلار میرسد.
این فردترجیح میدهد که خانه را رها کند و اجازه دهد که بانک خانه را تصاحب نماید (از مسائل حقوقی هم میگذریم). زیرا اگر خانه را رها کند کمی بیش از 25هزار دلار ضرر کرده است ولی اگر در خانه بماند حداقل 150هزار دلار ضرر میکند.
بانکی که هماکنون صاحب این بسته وام است (که معمولا بانکی سرمایهگذاری است)، در این مثال حداقل 100هزار دلار ضرر کرده است. 100هزار دلار نقدینگی در مرحله اول و با احتساب ضریب پولی صدهاهزار دلار نقدینگی دیگر از سیستم بانکی به اصطلاح خشک میشود و از بین میرود.
حال بانکی مانند لمان برادرز را در نظر بگیرید که صدهامیلیارد دلار از این نوع وامها را خریداری کرده است. برای خرید این وامها، این بانک 600میلیارد دلار از موسسات دیگر قرض کرده است. حال فرض کنید که ناگهان بازار بفهمد که تراز حسابهای این بانک منفی است.
به عبارت دیگر، میزان بدهیهای بانک از داراییهای بانک بیشتر است. در این صورت، سرمایهگذاران در این بانک میدانند که این بانک قادر نیست بدهی همه طلب کارانش را بپردازد. هر کسی سعی میکند که آن آخرین نفری نباشد که پولش را از بانک نخواهد گرفت و لذا هجوم به بانک شروع میشود. مشکل بانکها این است که طلب مشتریان را بایستی عندالمطالبه بپردازند اما وام بانکها به مشتریان طبق یک قرارداد معمولا دراز مدت به بانک برگردانده میشود.
بحران اقتصادی آمریکا
بحرانی که بازارهای مالی جهان را در هفته های جاری در برگرفته است، برای بسیاری از تحلیلگرانی که پیش بینی چنین روزی را از مدتها قبل از وقوع آن کرده بودند، غافلگیر کننده نبود. برخی بحران مالی اخیر را با بحران سال های 1930 مقایسه می کنند که باعث تغییر چشم انداز سیاسی جهان با ظهور نظامی گرایی و فاشیسم شد و جنگ جهانی دوم را رقم زد. عوامل محکمی وجود دارد که نشان می دهد بحران امریکا که طی چند روز در تمامی جهان طنین افکند، پدیده ای چند بعدی است که در میان دلایل وابسته و متغیر، حمله نظامی امریکا به خاورمیانه و تهدیدهای این کشور علیه حکومت اسلامی در ایران از بنیادی ترین این دلایل است. تاریخ شاهد خوبی است که نشان می دهد امریکا همواره توانسته است از عهده بحران های مالی طی نبردهای نظامی خارج از امریکا بر آید. دو جنگ جهانی و جنگ های کره، ویتنام و این اواخر جنگ خاورمیانه مثال های شفافی در این زمینه هستند. این نظریه تا چه میزان در روابط بین المللی دنیای امروز قابل قبول است؟ ابعاد پنهان بحران اخیر چیست؟ تاثیرات این برحان در خاورمیانه به طور کلی و بر روی ایران به طور خاص به عنوان هدف اصلی امریکا چه خواهد بود؟ مدیریت این بحران باید چگونه باشد تا از وخامت اوضاع جلوگیری شود؟ بحرانی که بازارهای مالی جهانی را طی دو هفته اخیر فرا گرفته است در واقع برای بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اقتصادی موضوع غافلگیر کننده ای نبود. دو سال پیش در سال 2006، یک پیش بینی مهم به چاپ رسید که در آن پیش بینی شده بود که به احتمال زیاد یک بحران مالی و اقتصادی در انتظار جهان است که با بحران مالی سال 1929 قابل مقایسه خواهد بود که بیشترین تاثیر را در سیاست بین المللی پس از فروپاشی شوروی در سال 1989 خواهد داشت. این بحران را پایان دنیای غربی می دانند که از سال 1945 آن را می شناسیم. با اشاره به همان منبع، در صورتی که امریکا و یا اسراییل به ایران حمله نظامی کنند احتمال اینکه بحرانی اصلی آغاز شود 100 درصد است. این تحقیقات پیش بینی های خود را بر روی دو مهره اصلی این بحران متمرکز کرده است: ایران و امریکا. در اینجا به مبحث اصلی این تحقیق اشاره می کنیم
این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید